پرهامپرهام، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره
عروسی  بابا و مامانعروسی بابا و مامان، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره
مامان سحر مامان سحر ، تا این لحظه: 37 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره
بابا آرشبابا آرش، تا این لحظه: 38 سال و 1 ماه و 30 روز سن داره
عقد بابا و مامانعقد بابا و مامان، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره
ساخت وب سایت پرهامساخت وب سایت پرهام، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره

پرهام دنیای سحر و آرش

پرهام دنیای منی

بدون شرح

پرهام جون اينجا از خواب پا شده كسله عزيز مامان اينجا برسو ازش ميخوام بگيرم بهم نميده اينجا پرهام جون مريضه و تب داره و بيحاله منم از ترس اينكه تبش بيشتر نشه روش چيزي ننداختم و تبش بيشتر شه چون چند روزيه سرماخورده و تب مي كنه .ايشاله زودتر خوب شي عزيز مامان.  ...
28 دی 1392

اولين نشستن و ايستادن و چهاردست و پا رفتن پرهام

سلام ماماني الان كه دارم اين مطلبو مي نويسم شما 9 ماه و 20 روزته و كارهاي كه تازه ياد گرفتي اينكه خودت به تنهاي مي توني بشيني بدون اينكه ماماني يا كسي ديگه كمكت كنه و ميز تلويزيون يا چيزي ديگه اي رو ميگيري و وايميسي و كار ديگه اينكه چهار دست و پا مي ري ولي زود خسته مي شي و دوباره سينه خيز مي ري . بدون شرح اينجا پرهام جون مريض و بي حاله اينم عكس دختر دايي مهرداد كه دايي پارسال فوت شده بود ...
23 دی 1392

مريض شدن پرهام

سلام  جيگيل مامان شما بعد اينكه از شمال برگشتي مريض شدي و شب اول مريضت خيلي تب كردي و تو خواب همش ناله مي كردي و همش بيدار بودي قربون اون ناله هات بره مامان كه بي قراري  بودي همش كه مامان  فردا صبحش بردتت پيش دكترت و آقاي دكترهم  يه سري شربت و امپول واست نوشت منم به خاطر پسرم مرخصي گرفتم و پيشش موندم اونروزشم همش بي قراري ميكردي و بغلم بودي همش و خدا رو شكر شربتاتو بهت مي دم كمي بهتر شدي .ايشااله هميه كوچولوي مريض خوب بشن تو هم زودتر خوب بشي عزيزم . ...
23 دی 1392

اولین دست زدن پرهام

سلام ماماني ديروز تو خونه  نشسته بودي و تلويزيون نگاه مي كردي كه براي اولين بار شروع به دست زدن كردي و من و باباي هم دست مي زديم تو بيشتر دست مي زدي قربون اون دست زدنت بره مامان جالبت از اون چيزو خيلي دوست داري و مي بيني هزار بارم نگاه كني خسته نمي شي حالت صورتت خيلي باحاله قرمز مي شي و اه اه مي گي و شروع به خنديدن مي كني. مثل سي دي چرا كه مي ذارم اين حالتو انجام مي دي هزار بارم ببيني واست تكراري نيست .  امروز صبح كه بردمت خونه خاله از خواب پاشدي و شروع به دست زدن كردي و به بالشت مي زدي و شروع به بازي كردن شدي و منم بخاطر اينكه همه خواب بودن محلت نذاشتم و گرفتي خوابيدي ببخشيد ماماني و...
18 دی 1392

دراومدن دندون پنجم

سلام ماماني بعد از چند روز مرخصي و تعطيلات و برگشتن از شمال امروز ماماني اومد سركار هفته قبل باهم رفتيم شمال و خوش گذشت بهمون تو هم خلاصه بهت خوش گذشت تو ماشينم كه اصلا نمي خوابيدي و همش شيطنت مي كردي . اينم يه سري از عكسهاي از شمال كه 10 ماهته : ماماني دندون پنجمت(بالا) دراومده  مباركه عزيزم . ...
16 دی 1392

اولين زمستون پرهام

اينم لباس بابانوئليت جيگيل مامان انشااله هميشه شاد و سالم و زنده باشي و 1000 زمستونو ببيني و خوش باشي  و سال 2014   و كريسمست هم بهت تبريك ميگم ...
7 دی 1392

ده ماهگي پرهام

سلام ماماني امروز شما رفتي تو ده ماه يعني (9ماه كامل و يك روز ) پسر مامانو كه بنشوني كامل مي شينه و بدون كمك بالشت . ماماني  كارات خيلي باحاله بهت مي گم بابا آرش كو سرتو به طرف بابات مي چرخوني و مي فهموني كه اونجاست بابا
3 دی 1392

اولين شب يلدا پرهام

  سلام ماماني اولين شب يلدات مبارك اينم عكسهاي از شب يلدات كه هندونه شدي و اون شب نمي ذاشتي ازت عكس بندازم اين عكسها هم با هزار بدبختي انداختم و اخر سرهم گريه اتم در اومد و لج كردي :     ...
3 دی 1392
1